نتایج جستجو برای عبارت :

سعی می کردم دختر مورد علاقم رو بیشتر بشناسم که گفت برام خواستگار اومده

سلام خدمت همه ی دوستان‌ 
بنده ترم آخر دانشگاه هستم . دختری رو در دانشگاه دورادور میشناختم و به صورت خیلی اتفاقی در فضای مجازی به پست همدیگه خوردیم.
رفته رفته صحبت کردن ما بیشتر شد و این رو هم بگم که بنده در صحبت کردن با ایشون خیلی صمیمی نشدم چون حد خودم رو با جنس مخالف میدونم و رعایت میکنم... این ارتباط رو برای آشنایی بیشتر ادامه دادم و خواستم اطلاعات بیشتری از ایشون کسب کنم و اگه نظرم راجع به عقاید و افکار ایشون مثبت شد پا پیش بذارم و برم جلو ...
همیشه به ازدواج فکرمیکردم ولی دلم نمیخواست تا قبل از تموم شدن دانشگاه وارد این مسائل بشم.هر وقتی هم که کسی ازم میپرسید چرا شوهر نمیکنی سریع میگفتم مگه من چندسالمه؟!تقریبا از ۱۳سالگی خواستگار داشتم ولی به هیچکدوم اجازه ی اینکه رسما بیان خونمون خواستگاری رو نمیدادیم و منم نمیدونستم اصلا مراسم خواستگاری چیه و چجوری برگزار میشه.یه روز مامانم شروع کرد به حرف زدن درمورد ازدواج و اینکه برای دختر فلانی خواستگار اومده و اون هم بااینکه سنش کمه قبو
سلام دوستان
من حدود دو سال با دختری بودم و رابطه ما فراز نشیب هایی داشت، ولی در کل خوب بودیم. ایشون در این مدت خواستگارهایی داشتن ولی همه رو رد میکردن تا اینکه خواستگار براشون اومد و پدرشون گفتن باید ازدواج کنید، با وجود مخالفت دختر پدرشون گفتن باید ازدواج کنی وگرنه قید خانواده ت رو باید بزنی ، دختر مورد علاقه بنده هم از یه مرحله ای کم آورد و گفت دیگه نمیکشم تو هم برو تا از دست من و خانوادم راحت بشی ولی هر چی گفتم بمون گفت نه دیگه نمیتونم.
ببین
سلام 
من یه دختر 25 ساله ام، در مورد عدم توانایی در تصمیم گیری، اون هم در این سن میخوام صحبت کنم. میخوام یه سناریو تکراری از همه خواستگاری های رسمیم رو تعریف کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
من با یک پسر شروع کردم به صحبت کردن، من گوش میدم، آشنا میشم، در نهایت هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم و چون نمیتونم تصمیم بگیرم رد می کنم... و این چرخه ادامه دارد ...
یا یه چرخه دیگه رو تعریف کنم پسره میاد ازش خوشم میاد منتها به خاطر ترس از اینکه نکنه اشتباه میکنم یهو پشی
سلام به دوستان عزیز
جریان از این قراره که برام یه خواستگار خیلی خوب اومده بود، واقعا خیلی عالی بود، واقعا اعصابم از دست بابام خورده، چون بدون این که درست و حسابی با من مشوت کنه جواب رد داده و ژفته دخترم از پسر شما خوشش نمیاد!
پسره واقعا منو زیاد دوست داشت ولی موندم چرا بابام الکی آبروی منو برد که اون ها فکر کنن که من ناز کردم در صورتی که این طور نیست. 
کلا آبروم رفته، الان همه فکر میکنن من ناز و پیاز کردم، ولی این طور نیست . چطوری به خواستگارم ب
خواستگار صوری برای دختران در قبال دریافت پول!
خراسان نوشت:
به تازگی صفحاتی در فضای مجازی در حال فعالیت هستند که خدمتی غریب و بدیع ارائه می‌دهند؛ ارسال خواستگار صوری به تمام شهرهای ایران!
بهانه این اجاره خواستگار، که با هزینه‌ای بالای صدهزار تومان انجام می‌شود نیز کسب آبرو و اعتبار بین اقوام و آشنایان بیان شده است.
در واقع فردی به عنوان خواستگار پا پیش می‌گذارد تا خانواده دختر بتوانند به دیگران اعلام کنند که دختر آن‌ها نیز خواستگار دار
من یه دختر 24 ساله هستم و معلم. 
از نظر قیافه عادی و از نطر وضع مالی خانوادگی متوسطیم . 2 خواهر و 1 برادر بزرگتر از خودم دارم که‌ هیچ کدوم از اون ها ازدواج نکردن. اون ها هم تأ حدودی شاغل هستند. شاید خیلی از شما فکر کنید که‌ دختر معلم خواستگار زیاد داره اما این موضوع اصلا در مورد من‌ درست از آب در نیومده! تا 2 سال قبل خیلی به‌ ازدواج فکر نمیکردم و همین باعث شد که‌ اون تعداد کمی خواستگار رو هم که‌ داشتم جواب رد بدم، البته خیلی ناراحت نیستم چون آمادگ
دوسم داره خیلی ...
وقتی امروز گفت خواستگار اومده برام و من گفتم جوابت چی بوده ،بعد چند دقیقه جواب داد ،تو این تایم واقعا پریشان شدم  ،من که هی اذیتش میکردم که زودتر ازدواج کن برو و کلی سر به سرش میزاشتم ولی فهمیدم یه حسی دارم بهش ...ولی 100 درصد مطمعن نیستم ،پس مثل قبل آرام میرم جلو ببینم چی پیش میاد.
تو این 6 ماه طوری تغیرر کرده که اصلا قابل تصور نیست اوون فرد 6 ماه قبل کجا و این کجا ،آدم جدید شده
نمی دونم چی منو دوست داره ،کلی خواستگار خوشتیپ و پولد
بارها در خانواده برتر سواالاتی از خانم ها مطرح شده که چرا خواستگار میره و برنمیگرده، یا اینکه چرا خواستگار برام معرفی میشه اما خواستگاری نمیان؟! میخوام تجربه خودم رو بگم. شاید پاسخی باشه برای دخترانی که براشون سواله.
سال گذشته برادر ما، دختر خانمی رو جایی دیده بود و پسندیده بود، (شناختش در حد فقط اسم، فامیل،آدرس خونه، سلام و خداحافظ بود). اومد به خانواده اطلاع داد و گفت یک همچین فردی هست، برید ببینید آمار بگیرید چه جوریاست و این ها کی هستند
یه سری لحظه‌های ناب و کوتاه توی زندگی‌ادما وجود داره که دلت میخواد، زمان اونجا وایسته و تو همینطوری لبخند بزنی و لذت ببری.مثالی در این باره نمی‌زنم چون واضحه:) . برای خودم خیلی پیش اومده.مخصوصا زمانایی که تو دلم غوغا بوده و حاله روحیمم تعریفی نداشته،یه سری اتفاقات کوتاه میوفتادن و باعث می‌شدن حس بهتری داشته باشم.
[ ببخشید که پارازیت می‌ندازم‌.اما ماه امشب خیلی خوشگل شده:")) نوره کمی داره و توی لایه هایی از ابر پوشونده شده.اما هنوزم زیبا و د
جالب بود نیم ساعت از اون برف شدید نگذشته بود که هوا کاملا افتابی شد ...
این حالت تهوع های شدید قرار نیست دست از سرم بر دارن ...
میترسم و در این بین خودمو با سریال مورد علاقم مشغول کردم
تنها چیزیه که بهم این روزا حس خوب میده ...
دیگه حتی سیاست هم برام جذاب نیست ... نسبت بهش و خبراش تا حدی میتونم بگم بی تفاوت شدم ...
و سعی میکنم تو بحث هایی که تو خانواده پیش میاد زیاد شرکت نکنم ...
بیشتر چرت و پرت میگم و الکی میخندم ...
دارم سعی میکنم که با خودم کنار بیام که ب
سلام به دوستان خانواده برتر
من دختر ۲۱ ساله و دانشجوی ترم سه مشاوره  هستم، پدرم در نوجوانی من فوت شد و من با مادرم زندگی میکنم. راستش سوال من در مورد ازدواج هستش. من تو شرایطی هستم که هم تنهایی خیلی بهم فشار میاره و هم نیاز های جسمی خودم رو دارم. 
از طرفی یه مساله ای هست که من به دلیل اضطراب زیادی که دارم حتی میترسم که خواستگار راه بدم چون عزت نفس پایینی دارم و روم نمیشه رو در رو با خواستگار حرف بزنم و بخاطر همین مادرم هم که این قضیه رو میدونن نظ
سلام
به خاطر ترس از خیانت همسر حاضر به ازدواج نمیشم
هیچ وقت نتونستم مرد ها و زن هایی را که خیانت میکنن رو درک کنم. خوب راستش من هر وقت این جور اخبار را شنیدم زجر کشیدم ولی همیشه سکوت کردم، حالا میشه بگین چه طور میتونم این مشکل را حل کنم؟ چون واقعا احساس تنهایی میکنم ولی همین ترس باعث رد کردن خواستگار میشه.
چه طور میشه یه مرد واقعی را از بقیه تشخیص داد؟، خودم باید چه کارهایی انجام بدم تا این زجر را نکشم ؟، آیا درسته بگم مردانی که اهل دوستی با جن
میخواستم از دوستان نظر بخوام
به نظرتون برای آشنایی غیر سنتی به جز محیط دانشگاه و کار چه جاهایی مناسبه؟
چه جوری باید غیر سنتی آشنا بشیم و آشنایی هم در حد یک سری اطلاعات باشه و بعد خانواده رو در جریان بذاری. مثلا یک سری کلاس ها یا مکان ها و کانون هایی که قشر تحصیل کرده و جوان فعال هستند کجاهاست؟ و به نظرتون چقدر امکان آشنایی غیر سنتی وجود داره؟، یا باید چطوری برخورد کنیم وقتی با این موارد مواجه شدیم. 
من دختر چادری ام، قبلا از این موردها توی دا
داشتم وب فاطمه رو می خوندم؛ پستش راجع به کم رویی و اینا بود. بعد یاد یه خاطره ای افتادم. من علاوه بر کم رویی یه مشکل دیگه هم دارم؛ نمی دونم می شه اسمش رو گذاشت مشکل یا نه ولی عموما کم برام سوال پیش میاد و  تو دوران دانشگاه اگر هم پیش میومد، بیشتر سعی می کردم خودم برم دنبالش و دیگه اگه خیلی برام مهم می شد مجبور می شدم که از اساتید بپرسم :/ یه بار برای اینکه به خودم  ثابت کنم نه اینجوریام نیست که دلیل نپرسیدن سوالام (البته اگه سوالی موجود می شد :دی) ف
وقتی 22 سالم بود با یکی از آشنایان مون که نزدیک چهل ساله بود داشتیم در مورد ازدواج صحبت میکردیم، موضوع سن  مناسب ازدواج بود که من گفتم برای دختر تا 25 سال و برای پسر نهایت تا 29 خوبه. اونم گفت من که 35 سالگی ازدواج کردم چطور؟، منم گفتم خیلی دیره 35 سالگی.
اون روز رو دقیقا یادمه، یه کم رنگ صورتش پرید و بحث رو خاتمه داد و بلند شد رفت حس کردم ناراحت شده ولی زیاد برام مهم نبود چون  فکر میکردم صرفا نظر شخصی مو گفتم و قضاوت نکردم و کار خاصی نکردم ازمن پرسید
سلام
اول این که سال نو مبارک. سال خوبی برای همه امیدوارم باشه.
 
دوم این که سر ta این آزمایشگاه الکترونیکه بودم. یادتون باشه استادش یکم جالب بود. قضیه روز عدد پی و....
این دفعه یه توییت یا پست فیسبوک از یکی نشون داد. گفت این بابا خیلی چرت و پرت میگه. میگه دولت رو کوچیک تر کنیم کیفیت زندگی و کیفیت بهداشت بهتر میشه. فکر کردم از همین بحث سیاسی های معموله و باهاش موافقت کردم که توضیح نده. 
ولی
بحت سیاسی 100 من یه غاز نبود
برام یه اکسل باز کرد توش چند تا گرا
دیشب یه برگشت زدم روی مطالب اوایل وبلاگم و دیدم چقدر داغون بودم
البته خب به خودم حق میدم بحاطر اوضاعی که درگیرش بودم و حتی به خودم افتخار میکنم و دلم میخواد یه مدال بزرگ بندازم گردن خودم، دراین حدا...
اون اتفاقات و حالات لازم بودن که الان بشم این، یک نیمچه روانشناس عاشق که فقط داره به ساختن فکر میکنه و از روال جدید زندگیش راضیه، از مهر شروع کردم و از وقتی شروع کردم کلی اتفاقای قشنگ برام افتاده، من هنوزم میدونم اینجا تنها جایی که میشه بی مهابا
سلام
من آرشیو خانواده برتر رو می خوندم خیلی سوالاتی دیدم که یه دختر مذهبی کجا بره که خواستگار مناسب براش پیدا بشه که جواب ها مسجد و هیئت و این جور جاها بود.
ولی سوالی ندیدم که یه دختر غیر مذهبی باید کجا بره که دیده بشه، من خودم دختر ۲۱ ساله ای هستم، ظاهر خوبی دارم و خدا رو شکر زندگی خوبی داریم، خانواده و وضع مالی خوب، از فامیل ها هم خواستگار دارم ولی ازدواج فامیلی رو اصلا نمی پسندم به جز اقوام کسی نیست که منو ببینه نه اطراف مون نه دانشگاه، چون ر
نزدیک ۶صبح است و من هنوز توی تخت از این پهلو به آن پهلو می شوم. چند هفته ای است سرم شلوغ تر از قبل شده. بیشتر پول در می آورم. چند موقعیت کاری خوب را رد کرده ام و ایضا چند خواستگار خوب تر را. می دانید برعکس آدم های دیگر پول و کار و خواستگار همیشه دنبالم می آیند. مامان می گوید چرا مثل بقیه دخترها رفتار نمی کنی. باید از خدایت باشد که هر چه سنت بیشتر می شود خواستگار بیشتری پیدا می‌کنی! غمگین می شوم که چرا برای مامان یک دختر عادی نیستم. چرا هزار سال است ت
سلام به همه کاربران محترم خانواده برتر و تمام کسانی که این پست و میخونن
یکی دو سالی هست که توی خانواده برتر هستم با نام کاربری zahra.khanom ، من دختری هستم مذهبی و چادری که ۱۹ سالمه و چند وقت دیگه میرم تو بیست سال، چهره م اون طوری که بقیه میگن خوب و جذابه، قدم هم متوسط، هیکلم هم وخوب و پر، (البته با باشگاه رفتن ساختمش! ، عینکی و دانشجو هستم.
چند وقتی هس که خیلی ذهنم درگیر خاستگار و خاستگاری شده، شاید بخندید ولی تا حالا واسه ازدواج کردن، تفریبأ خیلی ن
سلام
راستش میخواستم با خوندن پست های مشابه به جوابم برسم، اما نه تنها به جوابم نرسیدم، بلکه با خواندن یک سری از نظرات سوالم برام عمیق تر شد. 
من به یکی از همکلاسی هام که بهشون علاقه مند شده بودم ابراز علاقه کردم. فکر میکنم از اون جایی که از روی رفتارهام فهمیده بهش علاقه دارم، از قبل فکرهاش رو کرده بود که باید چه جوابی به ابراز علاقم بده. 
اولین چیزی که برام سواله اینه که صبح بعد از اینکه بهش گفتم، ظهر بعد تمام شدن کلاس تو کلاس بمونید یه موضوعی
سلام
دختری ۲۰ ساله هستم، چادری و با حجاب، زیبایی در حد متوسط، از یک خانواده ی خوب. نه اهل دوست پسری بودم نه هستم، از یک پسری خوشم میاد ولی هیچ وقت بهش نگفتم، چون فعلا از قیافه ش خوشم میاد چیزی راجع به اخلاقیاتش نمیدونم. 
خواستگار خوب هم زیاد دارم وقتی کسی به خواستگاری بنده میاد خانواده م اصلا توجه نمیکنن، یعنی خیلی براشون مهم نیست به جز برادران بزرگم، پدرم هم نظر نمیدن میگن هر چی خودش میگه و این برای من عذاب دهنده ست، اگه ناراضین خوب بگن، ولی
     چند روزی هست به استانبول سفر کردیم. فکر میکنم یکبار دیگه هم ۱۲ سال پیش به اینجا اومده بودم. یادمه اونسال چقدر همه چیز برام جذاب و بینظیر بود! جقدر بطافت هواش برام نو بود؛ سرسبزی خیابونهاش، آرامش گردش با کشتیش، زیبایی جزیره هاش، باحالی سنگفرشش، عشقولانه بودن دختر و پسرهاش ... وای چه سفر رویایی بود برام!
یادمه اون سال آرزو کردم با آقای با شخصیتم بیام اینجا.
حالا اومدم با آقا و پسر با شخصیتم؛ اول از همه که برخورد تند و غیر مؤدبانه مردمش باعث ش
خب از اونجایی که میدونین من زندگی رو خیلی دوست دارم
و کاش بشه قبل مرگم کارایی که میخواستم همیشه انجام بدم رو انجام داده باشم
خب اینم لیست من
1. توی هر زمینه ای که حالا کنکور منو واردش میکنه تلاشمو کرده باشم و آدمی شم که به خودم افتخار کنم
( میخواد زبان باشه میخواد هنر باشه میخواد پیراپزشکی یا ... باشه )
2. مستقل شده باشم و خونه ای مطابق سلیقم و ماشین داشته باشم با یه سگ یا گربه خونگی
3. به زبان های انگلیسی و ( آلمانی یا فرانسوی ) و اسپانیایی تسلط داشت
سلام 
راستش این چیزی که میخوام بگم شاید بهش بخندید یا ...، اما واقعا برام دغدغه شده و کلافه ام کرده... من یه دختر دم بختم با خانواده ای با آبرو و با شخصیت که واقعا تو  زندگیم آرامش دارم و کلا خانواده خوبی دارم الحمدلله... اما روم نمیشه خواستگار تو خونه راه بدم و یه جورایی خجالت میکشم ...
خونه مون نوسازه و داخلش خوبه اما بیرونش!، یعنی چطوری بگم..!؟، نمای بیرونش خوب نیست و هر چی به بابام میگم نماش رو درست کن اما...، تا حالا صد بار هم خواهر و برادرهام  به
سلام
یه مشکلی پیش اومده برام. سه ماهی میشد که داشتم با آقا پسری که قصد ازدواج داره آشنا میشدم، از وقتی که کرونا اومده و محیط کارشون بسته است بی نهایت پرخاشگر شده، من سه روز ازش خبر نداشتم،  پیامم رو جواب نداد، زنگم رو جواب نداد، یه دفعه پیام داد مزاحم نشو. 
نه زنمی، نه نامزدمی، نه چیزی، منم نوشتم ناراحت شدم، گفتم بلایی سرت اومده نگران شدم. واقعا هم شب ها گریه کردم، ترسیدم نکنه کرونا گرفته. گفت برام مهم نیست اشکات. نگران من نباش.
بچه ها دلم بدجو
اگه تاریخ مرگتو بدونی قبلش چکارایی میکنی؟
 
منکه میرم با دختر مورد علاقم ازداوج میکنم بعد هم معلم ریاضیمونو میکشم بعد هم یه جعبه شیرینی و کیک خامه خودم تنهایی میخورم اگ بفهمم بخاطر کرونا میمیرم قبل مردن یه سوپ خفاشی تست میکنم
سلام
بعضی از پسرها هستند میان پست میذارن که ما 17 ، 20 ، 50 جا رفتیم خواستگاری، حالا من کار ندارم به این که جواب چی شنیدن !، فقط اینجا برام سوال پیش اومده بود اون آقا پسر چه جوری 17 تا دختر پیدا کرده رفته خواستگاریش ؟
حالا فرضا بگیم خیلی هم سنتی بوده تا روز خواستگاری هم همو ندیدن بالاخره یه اتفاقی پیش اومده که این همه خواستگاری رفته، سوالم از آقا پسرها اینه که لطفا بگید خواستگاری هایی که رفتید دختر رو از کجا و یا چطوری شناختید که رفتید خواستگاری،
سلام دوستان 
من دختری ۲۶ ساله از یه شهر بزرگ هستم که لیسانس پرستاری دارم و طرح میگذرونم، پدرم کارگر و از نظر مالی سطح پایین هستیم ولی در ازدواج من سخت گیری نمی کنم اصلا برام مادیات مهم نیست این دوره پسرها خیلی سخت میگیرن.
من موارد زیادی خواستگار داشتم ولی هیچ کدوم حتی زنگ نزدن جواب بگیرن هر چی هم فکر میکنم میبینم من چه مشکلی دارم برای همین اینجا دارم پیام میذارم که از شما نظرات تون رو بپرسم از نظر ظاهری خوشگل هستم ولی از لحاظ جثه ریزه میزه هست
دختره نوشته ۵۰۰ تا خواستگار داره 
 
 
 
 
 
 
من هر چی فکر میکنم میبینم ۵۰۰ تا خواستگار خیلی زیاده،
فکر کنم باباش اینو گذاشته تو دیوار...
‌.....................................................................................
اوضاع مملکت دارد بسویی پیش میرود که 
 
 
 
شبهای جمعه اموات برای ما فاتحه می خوانند
 
 
 
شادی روح زنده ها الفاتحه......
سلام
من دختری ۲۷ ساله هستم که حدود اول هفته گذشته یک خواستگار ۳۴ ساله برام زنگ زد و آخر هفته هم زنگ زدن که وقت بگیرند و بیان خونه مون، مادر پسر هم تاکید میکرد که اصلا اهل ظاهرگرایی نیستیم و معیار اصلی مون نجابت و رفتار دختر هست.
خلاصه آخر هفته اومدند همراه پسرشون و مادرشون که خیلی گرم برخورد کردن و از رفتار مادرش معلوم بود که پسندیده و میگفت که هم اسم عروس دیگرم هستی و کلی تعریف، با پسر هم صحبت کردم و نگرانی پسرشون بیشتر بحث توقعات اقتصادی دخت
شنبه امتحان دارم .
میگن اگه قبول بشم میرم ارشد
دانشگاه و رشته مورد علاقم قبول شدم.
و گیر فارغ شدن از اینجا تا اخر شهریور ام.
دعام کنین.
 
پ.ن:اگه قبول شم و برم ارشد نبودن های این مدتم رو جبران میکنم . چون دارم میرم تهران زندگی کنم و تجربه جدیدی هم هست برام روز نوشت ها خوبی ام میذارم ان شالله .
با سلام
در چه صورتی پروفایل تلگرام آدم ها رو چک می‌کنید؟ طرف باید چه شرایطی توی ذهن تون داشته باشه و چقدر براتون مهم باشه و خاص باشه که برید سر بزنید به پروفایلش؟ چند درصدش از روی کنجکاویه بیشتر ؟ چند درصدش از روی فضولی میتونه باشه؟! چند درصدش از روی علاقه؟ شده کسی هم براتون خاص نباشه ولی بازم برید پروفایلش رو نگاه کنید؟ چقدرش از روی دلتنگی پیش میاد؟ شده دلتنگ کسی بشید برید پروفایلش رو ببینید؟ بیشتر پروفایل اونایی رو میخونید که عکس میذارن. د
سلام به همه
دلم گرفته و شب های بسیاریه که با گریه میخوابم و روز همه ش افسرده و دل مرده ام، جریان از یک خواستگاری شروع شد؛
من دختری بودم که خواستگار کمی داشتم، فقط یک دونه خواستگار رسمی رد کردم، اونم در سن کم و چون واقعا هیچ چیزی از زندگی مشترک حالیم نبود، ولی بعد اون نمیدونم چی شد هیچ وقت خواستگاری نداشتم و اصلا به چشم نمیومدم، انگار خدا بختم رو بست و از نگاه جنس مخالف منو انداخت، تو مراسمات و دانشگاه با اینکه همه میدونستن چقدر خوش اخلاقم ول
من ۳۱ سالم هست یه خواستگار دارم که شرایطش بد نیست، ایشون دو ماه قبل از اینکه به من پیشنهاد ازدواج بده بینی شو جراحی کرده، من با این مساله واقعا مشکل دارم ایشون دماغش واقعا مشکل  خاصی نداشته الان هم نسبتا طبیعی هست ولی خب چون صورتش ظریفه و الان هم بینیش کوچیکه من اصلا خوشم نمیاد. 
البته بهش نگفتم چون قصد دارم نکات منفی شو بهش بگم احتمالا میگم بهش. ایشون هر مساله ای رو من عنوان کنم در جهت اصلاح اون تلاش میکنه ولی این یکی رو که نمیتونه دیگه کاریش
 بعد از اون جدایی دیگه نمیخواستم زنده باشم  من دو سال پیش اولین رابطه عاطفیم رو شروع کردم، 6 ماه اول رابطه خیلی پر شور و حرارت بود اما یک روز بدون مقدمه به من گفتن که من دیگه نمیخوام با تو باشم، تو دیگه انتخاب من نیستی و همه چیز روی سر من خراب شد. اونقدر حالم خراب بود که احساس کردم دیگه نمیخوام توی این دنیا زندگی کنم.کارم به دکتر اعصاب و روانشناس رسید. یک هفته گریه میکردم، غذا نمیخوردم و فقط داروی اعصاب میخوردم.چند روز بعد اون آقا ازم خواست برگر
سلام
دوستان بنده دختری هستم که قراره برام خواستگار بیاد؛
ما خیلی کم جمعیتیم، برای همین اومدم اینجا تا نظرات شما رو هم بدونم و برادری هم ندارم که از دید مردونه خودش منو راهنمایی کنه.
چیزی که ذهنم رو درگیر کرده چند تا سوال زیره که هم پسرها هم خانوم های باتجربه لطفا جوابم رو بدین:
1- موقع ورود خواستگار و خونواده شون بهتره من هم همراه خونواده م به استقبال برم یا بعدا بیام واسه خوش آمد گویی؟ 
خونه ما یه جوریه که اگه بخوام از اتاق بیرون بیام درست رو
 
عروس بزرگه رو به همگی : 
حتی من همین الانش هم خواستگار داشتم !! 
عروس وسطی : منم منم اینقدر خواستگار داشتم و الانم دارم !!
عروس کوچکه : منم داشتم ولی نه الان ! تا قبل ازدواج خواستگار داشتم الان دیگه خواستگار ندارم و خوشحالم من باب این ! 
برادران گرامی همه سکوت نموده و به این حرفا فقط گوش نموده !
من تو اتاق بودم و تو دلم گفتم : مثلا که چی این حرفا الان چه معنا دارد ؟ الان شما هر کدومتون شوهر دارین جلوی شوهراتون اینا رو میگین میخواین چی رو ثابت کنید
بیشتر از بیست نفر اومده بودن اینجا، منظورم از اینجا خونه ای ئه که جدیدا بهش نقل مکان کردم. اگه از در می اومدین تو یه دختر سرحالو میدیدین که وسط جمعیت با دومینوها مشغوله و حسابی سرکیفه ، اما من بهتون حقیقت رو میگم ، در واقعیت دختر هیچکس رو دوروبرش نمیدید ، تنها بود و همینطور که دومینوهارو رو هم میچید ، داشت فکر میکرد چقدر دلش میخواست امشب مثل سابق رو تختش بشینه و تا صبح با عموش حرف بزنه .
خب ساعت نزدیک ۳ شبه....به یه جمع بندی کامل و تصحیحات نوشتاری برای پایان نامه م رسیدم و فقط موند منابعم که خب باید بشینم و طبق اصول مرتبشون کنم.....بقیه رو برای استادهام فرستادم و خوشم میاد استادمم مثه خودم شب نشینه!!!! همین شبی جوابگوم بود....
نوشته بودم که میخوام دفاع کنم شهریور و گفت فرم رو بگیر پر کن برام بفرست....الهی شکر....معجزه ی شکرگزاری همچنان با منه....
امیدوارم مساله ای برا پایان نامه پیش نیاد و دیگه این چند روز بدون هیچ استرسی بگذره برام توی
سلام دوستان عزیز
من دختری ۲۲ ساله هستم، به تازگی خواستگاری برام اومده که خود آقا پسر از هر نظر پسر خوبی هستن و هیچ کس هیچ بدی در مورد ایشون نمیگه، اما متاسفانه خانواده چندان مناسبی ندارن، حرف پشت شون زیاده (خواهرهاشون)، و تا اون جایی که من خبر دارم مادرشون هم خانوم صاف و صادق و یه رنگی نیستن.
من واقعا موندم چیکار کنم، از یه طرف خودشون گناهی ندارن و شرایط شون کاملا با من جوره از یه طرف هم از نظر خانوادگی به هم نمیخوریم و همچین چیزهایی برای ما پذ
سلام دوستان عزیز
صحبتی که دارم یه درخواست هستش از کسانی که تو موقعیت شبیه خانواده من هستن ممنون میشم بهش توجه کنید .
یه خانواده 6 نفره هستیم، 3 تا خواهر دارم و پدرم بشدت تعصبی ،من دختر دوم خانواده هستم و شاغلم، 23 سال دارم، همه خواهرها 3 سال با هم اختلاف سنی داریم، خواهر بزرگترم هم شاغل هستش، برای ازدواجش خواستگار داره اما خیلی مشکل پسنده و اگه خواستگاری برای ما بیاد علنا مخالفت میکنه، یعنی کسی جرات نمیکنه بگه خواستگار دارم. 
یه دختر جوون باید
سلام خدمت دوستان عزیز
من سوالم اینه که خدا که میدونست آقایون به طوری فطری از قیافه یه دختر خوششون میاد، پس چرا واقعا چرا من و اون هایی که از زیبایی هیچ بویی نبرده ایم رو این جوری آفریده ؟
من قبلا آرایش میکردم، اما متاسفانه پوست صورتم حساسیت داره به لوازم آرایش و رفتم دکتر پوست و نزدیک 200 هزار تومان پول دکتر دادم و دکتر بهم گفت پوست تو حساسه دیگه نباید آرایش کنی . 
پسران واقعا حاضرین با دختری که هیچ چیز خاصی تو صورتش نیست ازدواج کنید، معلومه که
سلام
من یه دختر 23 ساله هستم، راستش من از بچگی به یکی از آشناهامون علاقه زیادی داشتم و همیشه خودم رو کنار اون تصور میکردم، تا اینکه بزرگ شدیم و به اصرار مادرش و شاید علاقه خودش اومدن خواستگاری، اما خانواده م گفتن نه، بدون اینکه از من نظر بخوان، ولی خوب حس میکنم اصلا بهم علاقه ای نداره چون خیلی سرده باهام و دیگه بعد جواب نه هیچ اصراری نشد از طرف شون.
ولی من دوسش دارم، میدونم پسر خوبی نیست و به درد من نمی خوره، تا اینکه 6 ماه پیش یه خواستگار برام ا
سلام
دوستان یه سوالی رو میخوام مطرح بکنم که خیلی وقته که ذهنم رو درگیر کرده و هر بار که موقعیت های ازدواج برام پیش اومده بشدت از این مورد که هنوز به نتیجه ای نرسیدم اذیت میشم.
اولا که مسائل اعتقادیم برام مهمه و در مورد ازدواج هم مسائل همسرداری و تربیت فرزند بسیار برام مهم ان!
انقدری که اگه ببینم امر غیر ضروری داره باعث نارضایتی همسرم میشه یا در روند زندگی مشترکم اثر منفی میذاره بدون درنگی ازش میگذرم.
مثلا من وجدانم قبول نمیکنه که صبح ها همسرم
سلام
من ترم آخر کارشناسی‌ام، کنکور ارشد امسال ثبت نام کردم ولی انگیزه و حوصله ارشد خوندن ندارم، از طرفی خواستگار زیادی هم ندارم. دلیل من واسه عدم تمایل به ارشد، ازدواج نیست بلکه می خوام برم سرکار، اون هم معلمی که خیلی دوستش دارم و حس می‌کنم رسالتی هست که باید هر چه زودتر انجامش بدم...
اما خانواده م میگن برو ارشد بخون که توی دانشگاه خواستگار پیدا کنی!، حق دارن نگران هستند چون بقیه دختران واسه شون حداقل ماهی یه خواستگار میاد ولی من سالی سه تا
مدتهاست که 
نمی دونم چطوری بنویسم 
مدتهاست یعنی چند وقت? روزها? هفته ها? ماه ها? 
نمی دونم 
اما انگار حس می کنم 
نمی دونم 
اول اینکه خیلی از چیزای دنیا برام الکی شده 
دوم اینکه ازدواج همچنان یه رویاست اما دیگه باورم شده که دیری نپاید که نیازم تمام بشود 
دیگه تو فامیل پدری چون تا حد خوبی (خوب برای خودم) احترام دارم احساس آدم بودن می کنم 
این حس رو تو خانواده ی خودم اون قدری که میخوام، ندارم
در فامیل مادری هم کم دارم اما هست 
در محل کارم هم خیلی ک
چند دقیقه دیگه میرسم خوابگاه.توی مرخصیم خیلی تفریح کردم.عموم و زن عموم و دخترشون سارینا اومده بودن ایران و من با ماشین کلی گردوندمشون.همه فامیل رو خدا رو شکر توی این مرخصی دیدم.
اما این دو روز آخر کلی اتفاقای بد کوچولو کوچولو برام افتاد که روحیم رو خیلی خراب کرد.امیدوارم زودتر روحیه بگیرم و اتفاقای بهتری برام رقم بخوره چون واقعا الان احساس بدی دارم.
بهتره کمی تندتر راه برم که زودتر برسم خوابگاه...فعلا...
همیشه فکر میکردم جواب مثبت دادن به پیشنهاد ازدواج کسی کار سختیه ولی حالا فهمیدم جواب منفی دادن هم همونقدر سخت میتونه باشه...برای فردا با جناب خواستگار قرار گذاشتم که خیلی ملایم بگم ما خیلی فرق داریم..اخرشم تیر خلاصو بزنم و از طلاق خواهرم بگم و شرط حق طلاقو براش بذارم و اینکه من حتما میخوام از شهر غریب برم...امیدوارم دیگه خودم خیلی شاد و خوشحال به من جواب منفی بده...انقدر استرس دارم که از وقتی که زنگ زد دارم عق میزنم...اصلا درکش نمیکنم که داره ذوق
سلام 
من دختری ۲۹ ساله هستم و میخوام به موضوعی اشاره کنم که ندیدم اینجا ازش حرفی شده باشه.  ۶ ساله خواستگار دارم، اما به خاطر این که قیافه‌ شون به دلم نمی‌نشست، نتونستم ازدواج کنم، من به دنبال پسر خوشگل نیستم، همین که به دلم بشینه کافیه، این مشکل اکثر دخترهاست، هر وقت خواستگار میاد کفری می‌شم از این که چرا این بار هم نشد انتخاب کنم؟ 
خود پسرها هم رعایت نمی‌کنند که باید یه سنخیتی بین ظاهر، فرهنگ و سواد هر دو طرف باشه، و میرن خواستگاری د
این ایمانی که در خواستگار از طرف دین ملاک شمرده شده در چه حدی است؟ برای روشن شدن بحث مثالی میزنم؛
آقایی رو در نظر بگیرید که نماز نمیخوانند ولی روی حلال و حرام خیلی حساس هستند، آیا همین شاخصه حلال و حرام برای با ایمان بودن ایشان کافی نیست یا حتما باید نماز بخوانند ؟
تا به حال از چندین استاد این سوال رو پرسیدم و جواب آنها این بوده که نماز خیلی مهم است کسی که نماز نخواند مورد مناسبی نیست ولی اگر این اهمال در سایر امور دینی اش باشد که به زندگی مشت
انتخاب همسر از بین چند خواستگار خوب
 
 
 
انتخاب همسر خوب
 
شاید داشتن چند خواستگار بطور هم زمان، احتمالا در آغاز امر ظاهرا جذاب و شورانگیز به نظر برسد. ولی درواقع چنین موقعیتی چالشی بزرگ برای یک دختر است. سختی این حالت در این است که وی از بین چند مورد ازدواج، باید یک فرد را برای ادامه روابط و تشکیل زندگی مشترک انتخاب کند و تصمیم گیری و انتخاب در این وضعیت میتواند اسان نباشد.
ادامه مطلب
دیشب از طرف سی پنلِ هاست، یه ایمیل دریافت کردم که نوشته بود بیشترِ حجم پهنای باندِ هاستت مصرف شده و یه فکری به حالش بکن، تعجّب کردم که چرا چنین چیزی اومده برام چون چند ساله با وجود داشتن هاست جداگونه، مصرف چندانی ندارم و پهنای باندم هم قاعدتا نباید چندان استفاده بشه جز همین ابزارهای دمِ دستیِ کم حجمی که توی هاست آپلود کردم و بعضی دوستان استفاده می کنن.
ادامه مطلب
سلام
من یه دختر بیست ساله م. یه آقای رو از یکی دو سال قبل میشناسم. بهم پیشنهاد دوستی داد قبول نکردم اما خب دوستش داشتم. (قبول نکردم چون قصد ازدواج نداشت) پسر خوبیه کلا بخوام بگم. تا الان هم با کسی نبودم موضوع اینه گاهی تو اینستاگرام حال و احوالی میکنه منم جواب میدم یه جورایی منو دوست خودش میدونه انگار.
دوست دختر داره ولی دوست اجتماعی براش جداست. مثل اینکه کات کردن دیشب اومده بود سلام مشورت و درد و دل با من بعنوان دوستش! که چه کنم و این حرف ها. نمید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه دوستان
دختر و پسری برای ازدواج به هم معرفی شدن که دارای این ویژگی ها هستند؛
پسر خوب و با اخلاق، اهل تلاش و کار، و از نظر جسمی هم خوب هست.
دختر محجوب و مهربان، یک سال بزرگتر از آقا پسر، مدرک دختر فوق لیسانس و پسر دیپلم ، خانواده دختر از لحاظ مالی بهتر از پسر ، از نظر جسمی هم دختر چهره و اندام معمولی دارن، با توجه به اختلافاتی که هست به نظرتون ادامه آشنایی به صلاح هست؟
ممکن هست با این شرایط اقتدار و تکیه گا
اگر به همسر یا خواستگار خود شک کرده اید که در مورد موضوعی به شما دروغ می گوید و قصد دارید بفهمید آیا واقعا دروغ می گوید یا نه این مقاله را دنبال کنید . در این مقاله روش های تشخیص راست یا دروغ بودن گفته های افراد را می آموزید .
 
ادامه مطلب
حال گیری کردم ازش حسابی ...
امروز دورهم بودیم ، دوست دخترشم اومده بود ، وارد که شد به دوست دخترش اشاره کردم که بیا کنار من جا هست بشین ، اونم نشست...
هیچی آخرش که داشتیم خداحافظی میکردیم همه از هم ، رفتم تو چشماش نگاه کردم گفتم آقای فلانی ، دوست دخترتون رو چرا معرفی نکرده بودین ! چقدر خوبه و به درد جمع میخوره حرفه اش...
آقا این رو میگی رنگش زرد شد ، سرخ شد ، کبود شد ، دوست دخترشم انصاف خیلی دختر گلیه...
بلافاصله هم خداحافظی کردم اومدم...
همین که فهمید
صبح ها که از خواب بیدار میشم یه ساعتی توی رختخواب میمونم و فکر میکنم درباره‌ی روزی که قراره به شب برسونم...برای خودم برنامه میچینم...این ترم که مرخصی گرفتم و با مسائلی که برام پیش اومده برنامم خوابه و تلویزیون و همین ... اما همین هم برام مهمه چون خودم هستم که دارم براش تصمیم میگیرم ...راستش بدم میاد از اینکه دیگران برام تصمیم گیری کنن...حتی تو کوچکترین مسائلم ... ازشون انتظار تایید کارهامو ندارم ولی دوست هم ندارم امر و نهی بشم ... دنبال آزادی‌ام ...
با سلام خدمت خوانندگان و خودم!
پس از حدود 5 ماه مجددا وبلاگ نویسی رو شروع کردم و علتش مشکلی که در تنظیمات بلاگم بوجود اومده بود و امکان ارسال مطلب رو برام با مشکل مواجه کرد...
توی این 5 ماه خیلی اتفاقات خاصی برام افتاد و هم خیلی خوب و هم خیلی بد...!
اتفاقات خوبی که برام بوجود اومد همش لطف خداوند بوده و خیلی شاکر هستم و اما اتفاقات بد زندگیم رو ناشی از سوء مدیریت آدمها بخصوص مسئولین میدونم نه چیز دیه...
واقعا آدم وقتی توی جریان کاری قرار میگیره بخاطر
سلام دوستان
امیدوارم حال همه تون خوب باشه، چندین ساله یه مشکلی برام پیش اومده، تعریف از خودم نمیکنم  من  خانواده ی سالم و خوبی دارم، توی درس هام هم خیلی زرنگ بودم، طوری که لیسانس چهار ساله رو توی سه سال بدون ترم تابستون ببا معدل عالی تموم کردم.
بعدش گفتم ارشدم بخونم الان سه ساله مثلا ارشد میخونم، سر جلسه امتحان سوالات برام انگار از مریخ اومده، تازه با نهایت تلاش درس میخونم اون وقت نزدیک امتحان میشه میگم چرا باید امتحان بدم پارسال هم ثبت نام
سلام خدمت دوستان عزیز
تازه خانواده برتر رو پیدا کردم، چون اصلا تو این فازها نبودم و الان هم داشتم یه مطالبی راجع به ازدواج و خواستگاری سرچ میکردم که این جا رو دیدم...، چند تا از پست ها رو خوندم، کامنت ها چه خانم و آقا نشون میده با تجربه هستید، گفتم حتما حرف ها و نظرات تون کمکم میکنه.
اول از خودم بگم که ۲۲ سالمه و دانشجو ام، تقریبا نصف درسم مونده، راستش من یه حالتی برام پیش اومده که تا حالا این جور نبوده و اصلا فکر هم نمی کردم پیش بیاد.
حدود یه ماه
سلام دوستان عزیز ...
من یه دختر ۲۶ ساله هستم، یه خواستگار دارم که پسرعموی منه، چند بار اومدن و رفتن و با جواب منفی من مواجه شدن، من هیچ علاقه ای به این خواستگار ندارم، هیچ حسی تو این ده سال که اومدن رفتن تو وجود من نسبت به ایشون پیدا نشده.
چند روز پیش اومدن و من باز ردشون کردم، با خودم که خلوت میکنم میگم زندگی که توش هیچ احساسی از طرف من بوجود نیومده، چه جور میشه شکل بگیره، هم من اذیت میشم، هم اون گناه داره، ازدواج بچه بازی نیست که ریسک کنم و بگم ش
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
سلام
۲۷ سالمه. مدتی با دختر آشنا شدم و قصد ازدواج باهاش رو دارم. موردی که هست اینه که من سطح سوادم دیپلمه و کارگرم. ایشون درسش خوبه. یعنی خیلی خوبه. معدل سال آخر دبیرستانش شده ۱۹ و ۷۵. این طور که پیداست میخواد درسش رو ادامه بده و دانشگاه بره و در آینده شغلی پر درآمد از طریق رشته ای که میخواد بخونه داشته باشه. در تصمیمش هم جدی هست.
الان موردی ذهنم رو مشغول کرده، این که اختلاف سطح سواد در آینده مشکل ساز نمیشه؟، نشه اون طوری که بخواد خودش رو بالاتر ب
وقتی افسرده میشم هیچی برام مهم نیس
برام مهم نیس مامان کدو میگیره حلوا شو درست میکنه
برام مهم نیس تو اونشب ماکارونی نخوردی
برام مهم نیس دو کیلو اضافه کردم
برام مهم نیس هنوز اجرا ها و مومنتا و ریکشنا رو ندیدم
مهم نیس صورتمو پاک نکردم
مهم نیس پوست موز نزدم
مهم نیس پستام چقد لایک میخوره
مهم نیس تو چرا یه قرنه آن نمیشی
مهم نیس شام چی داریم..
مهم نیس .. هیچی!
مهم اینه که من اشتباه کردم..
بدم اشتباه کردم..
و یه دونه اشتباهم نکردم
پشت سر هم کردم..!
فقط کردم
سلام خدمت کاربران عزیز
من سوالم اینه از کجا میشه متوجه شد خواستگاری که میاد به خاطر خودم اومده یا پول پدرم، راستش خیلی ذهنم رو درگیر خودش کرده این موضوع، که آیا راهی وجود داره که متوجه این مسئله شد یا نه، اصلا دلم نمیخواد کسی منو به خاطر پول و ثروت بابام بگیره و دوست دارم کسی منو فقط به خاطر خودم بخواد، از کجا میشه آدم منفعت طلب رو شناخت. 
خواستگار دارم نمیخوام اشتباه انتخاب کنم، میخوام عاقلانه انتخاب کنم و از رو منطقم.
مرتبط با کسب شناخت ق
یه چیزی که واقعا برام سواله.
اینه که چرا این مرد اینکارو با من کرد؟
آیا عقده های خودش رو بروز داد؟
آیا من مجبورش کردم؟نه واقعا.
من فقط یه پدر میخواستم.
نه بیشتر نه کمتر.
ولی اون خیلی بیشتر میخواست.
و تازه بعد یه مدت زد زیر همچی.
چون من اون دختر مورد نظرش نبودم.
چون تو همچی از جمله درس اول نبودم.
چون تو خیلی چیزا حتی نزدیک به آخر بودم.
ولی حواسم به اون بود. قدرش رو میدونستم.
الان هم زندگی همینه دیگه.
برا چیزی که میخوای تلاش میکنی.
شد میرسی بهش نشد هم ب
یک هفتس با مامانم یک سریال کره‌ای به اسم «who you came from the stars» رو شروع کردیم. پسره با یک سفینه فضایی برای انجام یک سری تحقیقات، برای یک دوره 400 ساله به زمین اومده. الان که فقط 3 ماه تا رفتنش وقت باقی مونده، عاشق شده. بنده خدا نشست کلی فسفر سوزند که چیکار کنم چیکار نکنم، آخرش گفت دیگه چاره چیه، میرم بهش واقعیت رو می‌گم که دیگه بیخیال ما بشه. رفت به دختره گفت آقاجان من آدم فضاییم از فضا اومدم، الانم وقت رفتنم رسیده و باید برم.
فکرم یهو رفت سمت سناریوه
خب بهتره از دیروز بگم، طبق عادت شب قبل خواب گوشی روی حالت پروازِ و وقتی بیدار میشم اول گوشیمو از حالت پرواز خارج میکنم.
به محض خارج کردنش پیامک واریز بانک اومد برام و خب وقتی صبح شنبه اینجوری شروع بشه رویاییه!
من برام مهمه که حسابام پر باشه و در حد نیازم بتونم استفاده کنم، آدم مادی ای نیستم اما در اولویت دوم زندگیم مادیات هستن، هیچوقت نقش مهم پول رو نمیشه توی زندگی نادیده گرفت، اگر نباشه همه چی سخت و خسته کننده میشه، اینو از صفحه حوادث روزنام
سلام دوستان 
دختری ۲۱ ساله هستم در آستانه ازدواج، مشکلی که ذهن من رو درگیر کرده خواهرم هست که ۱۰ سال پیش ازدواج کرد و دقیقا در سن من شوهرش که به خواستگاریش اومد یه آدم باشخصیت خیلی محترم بود که به شخصه من خیلی براش احترام قائلم.
همون موقع خواهرم گفت نمیخوام چون با ظاهرش مشکل دارم اما همه گفتن ظاهر و مال چند ماه اول زندگی عادی میشه و از این حرف ها، بالاخره بعد از چند ماه با صحبت های مادر و پدرم قبول کرد و عقد کردند، اوایل عقد که اصلا میگفت روم نم
سعی دارم از این به بعد فرصت های طلایی رشد رو که از دست میدم اینجا بنویسم تا بعدا ببینم و عین چی حسرت بخورم.
صبح ساعت شش تو برف کلی وایساده بودم تو برف تا تاکسی گیرم بیاد برم سر کار.نیم ساعت طول کشید تا ی ماشین برام نگه داشت و صندلی حلوش هم خالی بود، ماشین تمیزی هم بود.قبل از سوار شدن دیده بودم ی خانم - به گمانم ی دختر - زودتر از من اومده و منتظر تاکسیه.من رفتم جلوتر از اون وایسادم. چند کوچه بالاتر.زرنگی کردم مثلا. سوار ماشین شدم و از کنارش رد شدم.به
سلام 
داشتم رنکینگ بهترین بلاگ های blog.ir رو نگاه میکردم که تو وبلاگ tobe94.blog.ir یه متن فوق العاده زیبا رو خوندم !
من خودم وقتی این متن رو میخوندم همزمان داشتم آهنگ مورد علاقم رو هم گوش میدادم ، و انقدر تحت تاثیر قرار گرفتم اشکم در اومدم و همینطور کلی انرژی گرفتم .
این متن رو حتما با دقت بخونید و یا اگه دوست داشتید اون رو کپی کنید و هر وقت احساس کردید که اعتماد به نفستون پایین اومده یه نگاه روش بندازید !
خب بریم سراغ متن ...
ادامه مطلب
آفتابگردون هارو توی گلدون روی میز مرتب کردم و خودم رو پرت کردم رو کاناپه بغض داشت خفم میکرد و من قلبم شکسته بود تا دیروز تقلای بیهوده ای داشتم تا همه چیز رو درجای درست خودش قرار بدم و تلاش میکردم تا جایگاه خودم رو پیدا کنم ولی از همون دیروز دیگه برام مهم نیست چه اتفاقی می افته دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست 
و فقط امیدوارم دیگه فردایی درکار نباشه تا بلند شم .
آدم تو ۲۰ سالگی کم کم معنی مستقل شدن ر  میفهمه.
وقتی هیچکس پشتت نیست.
و تو مجبوری واسه زنده موندن هر کسی رو آدم حساب کنی.
تا بهت کمک کنه.
دختره اومده خوابگاه گوه خوری غذا خوردن منو میکنه.
انگار این داده خرجی منو میده.
یه بار بلند شده بو من اومده دکتر.
میتواد از ۵ روش سامورایی ترتیبمو بده.
مریم نور به قبد پدر مادرت ببیاره.
چقدر تو درست فکر میکنی دختر
هی دوست دارم بشینم گریه کنم ولی تا شرایط رو مهیا میکنم یهو یه فکر بهتر به ذهنم میرسه اونم اینکه بفهمم چرا ناراحتم و بعد از حل کردنش تو ذهنم دیگه گریه م نمیاد:/
دلم واسه گریه کردن تنگ شده...خیلی وقته گریه نکردم درست و حسابی
مثل دیشب که فکر کردم و ریشه حال بدم رو پیدا کردم که ترس از دست دادن بود و ریشه ی این ترس چی بود؟ اون اختلافات و دوره ی تلخی که فشار روم بود و خانواده روی اون خواستگاره اصرار داشتن و از مهدی دلسرد شده بود...
ریشه ی نگرانیم از خواست
یادم نیست دقیقا از چه سنی شروع کردم به این کار ولی شمردن سالایی که تا هیجده سالگی پیش رو دارم برام یه عادت شده بودانگاری یه جور ددلاین بود واسمددلاین واسه رسیدن به شرایطی که دوست دارم توش باشم و اختیاراتی که میخاستم داشته باشمچه چیز هیجده سالگی برام خاص و ویژه بود واقعا؟نمیدونمدلم برای خودم تنگ شدهبرای اون دختر کله خر و عاشق درسخیلی دور شدم ازش خیلی زیاد
به نام او...
دوباره انقدر حرف تو سرم هست که نمیتونم مرتبشون کنم و بنویسم یا بگم.
مثلا اتفاقات این دو روز،درس هام،کار هام،سرشلوغی های الکی که دور خودم درست کردم،یکسری خاطرات خیلی قدیمی که با یه اهنگ اومده تو ذهنم،حتی اون فیلم بچگی هام که خیلی ها انگار دیگه هیچ وقت نمیخوان که باشن یا حتی خاطرات پارسال و این روز و شب هاش...
که چقدر حرف زدن پارسال هم سخت بود و چقدر گریه کردن تو یه پارک تو یه جای دور از خونه، آسون!
اون دختر پسری که نرمش میکردن و یا حتی
*بعد از مدت ها بی حالی و بی حوصلگی و کلا اعصاب و روان داغون، هوس کرده بودم این روزا یه چیزی درست کنم، از چند وقت پیش هم این کیک های رنگی رفته بود رو مخم و هی میگفتم مگه میشه؟! تا اینکه امروز هم همچنان با همان بی حالی و اینا، بسم ا... شروع کردم ببینم چی میشه، حتی دیروز به همکارم فاطمه هم گفتم اگه خوب دربیاد عکسشو میارم نشونت میدم اما اگه خراب بشه و عکسی بهت نشون ندادم دیگه پیگیری نکن که درست کردم یا نه؛ بدون گند زدم توش و اعصابم داغونه... خلاصه کنم که
سلام دوستان وفتتون بخیر . 
من ارشیا دوستی 20 ساله ودانشجوی مهندسی کامپیوتر هستم ، اما در اینجا دلنوشته های خودم رو در سینما تلوزیون منتشر کنم . امیدوارم بتونیم فضای خوبی رو برای همدیگه ایجاد کنیم و ازش لذت ببریم .
دراوقات بیکاریم فیلم و سریال همدم من هستش . بعضی وقت ها سریال و بعضی وقت ها بیشتر رو فیلم قفل میکنم اما اگر در حالت کلی با سریال بیشتر ارتباظط برقرار میکنم . بعد از فیلم و سریال هم بیشتر خودم رو با گیم مشغول میکنم و The last of us , the evil within ا
بسم الله مهربون :)
اولین بار کی دیدمش؟ خونه ی عمه ی بزرگم. از اهواز اومده بودن. باباش که میشه پسرعموی بابام رو قبلا زیاد دیده بودم، چندباری اومده بود خونمون، میدونسته م یه پسر داره که داروسازه ولی خودش هیچ وقت نیومده بود شهر مادری من! دومین بار کی دیدمش؟ عروسی دخترعموم. یه پسر با موها و چشم های قهوه ای که خیلی خاکی و مهربون بود‌. حالا پسرعموی بابام زنگ زده و منو برای همین پسرش خواستگاری کرده!
امیدوارم خدا به من رحم کنه با شرایط الانم، خصوصا که م
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
چشم هام بین رنگ ها دو دو میکرد. روی بعضی شون مکث می کردم و تصور می کردم طرح بافتم با این رنگ چجوری میشه؟ به خانم فروشنده گفتم چقدر رنگ... کار مارو سخت کردین حسابی. سرش شلوغ بود، ولی باحوصله و مهربون. خودشو انداخت وسط رویای من:
-چی میخوای ببافی؟
+پتو، پتوی نوزاد
لبخند نشست روی لبش و پرسید: دختره یا پسر؟
مکث کردم...به چشم های زیبای دختر فروشنده خیره شدم، دنیا در اون مغازه شلوغ و پر سر و صدا، لحظه ای ساکن شد، صداها محو شدن، نه چیزی می دیدم، نه چیزی می ش
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
انقدر امسالو بد شروع کردم ک اصلا دوسش ندارم
اون از شرایط افتضاحی ک با مهدی برام پیش اومده و هرلحظه منتظرم همه چیزو تموم کنیم.... تا دم سال تحویل بیدار بودم ولی قبلش خوابیدم. چون برام بی معنی ترین کار دنیا بود انتظار برای تحویل سال
دیشب تا صبح خوابم نبرد.... ساعت ۴ونیم ک بزور پلکام تازه سنگین شده بود با صدای جاروی رفتگر بشدت از خواب پریدم
امروز هم ک مثلا ۱ فروردین باشه حالم داغون بود.حرفای بقیه آزاردهنده.استرس دادنای مامان نابود کننده...
و بعدم را
بزرگ فامیل با یک نفر دشمن خونی شده بود. آن یک نفر در این دنیا فقط دخترش را دوست داشت. بزرگ فامیل برای انتقام گفته بود هر وقت موقع ازدواج آن دختر شد هیچ کس حق ندارد در مراسمش شرکت کند تا سرشکسته شود .
 
کرونا که آمد برای آن دختر هم خواستگار آمده بود. آن دختر دیروز ازدواج کرد. اجتماع ممنوع بود و خانوادة داماد به آن دختر گفته بودند از همه اقوام به دلیل اینکه قادر به پذیرایی نیستیم عذرخواهی کنید. 
 
فقط  یک خدا می تواند این گونه از آبروی یک دختر معص
سلام 
من دختری ۱۶ ساله م، پسر عموم از من خوشش میاد البته تا حالا مستقیم بهم نگفته ولی از حرف ها و رفتارش میشه فهمید. پسر خیلی خوب و آقاییه، قصد بدی نداره و به نظرم قصد ازدواج داره، ولی من اصلا نمیتونم به ازدواج باهاش فکر کنم، همین که پسر عموی من باشه برام کافیه.
ایشون یک سال از من کوچیکتره و اگه حسی هم داشته باشه به نظرم خیلی زودگذره. من دوسش دارم و نمیخوام باهاش بدرفتاری کنم و آسیبی بهش بزنم، ولی میخوام که این حس از سرش بیفته چیکار کنم؟
مرتبط:
ی
م.کاکلی
اولین هارو باهاش تجربه کردماولسن سفر دو نفری با ی دختر
اولین راه رفتن دو نفره 
اولین دست گرفتن ی دختر تو خیابون
اولین لب 
اولین اغوش 
اصا کلا اولین دختری ک لمسش کردم
اولین جاهای ممنوعه ای ک نباید لمس میشدن ولی شدن
اولین محرمیت من با یه دختر....
کلا اولین چیزای باحالی ک هر پسری تو زندگیش میتونه تجربه کنه.....
سلام ؛
دختر ...2 ساله ای هستم که جدیدا خواستگاری برام اومده. کیسی هست که دارم روش فکر میکنم و از شرایط کلی و خانوادگیش رضایت دارم . اما هنوز بطور رسمی خواستگاری نیومدن.
مشکلی که دارم دیش ماهواره ست!
چند سال قبل بخاطر وضعیت کمر بابام دیگه نتونستیم آنتن وصل کنیم و ببریم بالا و بابام ماهواره نصب کرد تا شبکه هارو از اون ببینیم. ولی حس بدی داشتیم. رسیور رو بردیم اتاق دیگه و یه آنتن کوچک نصب کردیم به تلویزیون اصلی خونه . درسته همه ش خرابه و زیاد صاف نیس
بیمارستان که بودم بچه ها یه روز‌همگی اومدن ملاقاتم، یعنی بخش و گذاشته بودن رو‌سرشونا...هر چی ام‌تذکر‌ میدادم که بابا نصف این بیمارستان منو میشناسن و یه کم آبروداری کنید اصلا حالیشون نمیشد.
چند بارم پرستار اومد تذکر داد ولی دقیقه ساکت میشدن و دوباره شروع میکردن:/ تا اینکه یهو یه دکتر اومد تو اتاق :|دکتر خودم نبود ،تا حالام ندیده بودمش ، اومد و کلی هم احوالپرسی کرد ، معلوم بود منو میشناسه، چون حال عمو رو ازم پرسید ، منم گفتم من باید حالشونو از
نه که فکر کنین من گهی شدم. نه.
منظورم اینه که بر خلاف نظر معلمه، اون دختر به هیچ کدوم از آرزوهاش نرسید چون همیشه دوست داشت که بره خارج و زن انریکه ایگلسیاس بشه و نتونست که بشه.
من هم همیشه فانتزیم بود که تا میتونم هر روز خودم رو بیشتر و بهتر بشناسم
و به درد بقیه بخورم
و آدم مهربونی باشم
و سعی کنم یکمی سفر کنم و چیز و میز یاد بگیرم
و بایوفیزیکال کمیستری بخونم.
و چند تا کار دیگه
که بشون رسیدم یا دارم میرسم.
وگرنه منم همچین تحفه نشدم.
سلام.من دختر هستم 28 ساله و شاغل . از یک طرف دوست دارم ازدواج کنم از طرف دیگه وقتی خواستگاری میاد کلا حالم خراب میشه و از ازدواج فراری میشم.
وقتی اون خواستگاری به سرانجام نمیرسه ی نفس راحت میکشم. از خودم تعجب میکنم که چرا اینطوریم؟ کلا وقتی خواستگاری نیست دنبالشم. وقتی پیش میاد افسرده میشم و میخوام زودتر تمام بشه.
اضطراب شدید میگیرم . من باید چیکار کنم ؟ ممنون میشم راهنماییم کنید.

مطالب مرتبط :
چرا ازدواج سخت شده و چرا خیلی ها خواستگار کم دارن
14تیر 98
چند ساعتی می شد که از جلسه ی کنکور اومده بودم، اینستاگرامم رو اکتیو کرده بودم و با دوستام چت می کردم. مامان اومد تو اتاقم. معلوم بود یه چیزی می خواد بگه.گفتم مامان جان ولش کن اصلا بحثشم نکن. برو طبقه پایین لطفا، در این باره هم حرفی نزن تو رو خدا.
گف:تو از کجا خبر داری؟ بهار بهت گفت؟
گفتم چیو میگفت؟ مگه نمیخوای در مورد کنکور صحبت کنی؟
گفت آها. نه یه چیز دیگه است. قضیه ی خواستگارته :)) خیلی وقته یه خواستگار داری که منتظر کنکورتن. سه ماهه منتظرن
سلام به خانواده برتری ها عزیز
من یک سوال داشتم در مورد آقایون، دلیل سوالم هم یه خواستگاری هست که باعث شده این سوال تو ذهنم شکل بگیره.
ایشون کلا دستانش و بالای سینه اش که دیدم خیلی کم مو  هستن، همچنین ریش و سیبیل خیلی کم پشتی هم دارن، الان برام سوال شده کم مو بودنش ربطی به هورمون های جنسی داره؟
یعنی چون هورمون جنسی کمی داره یا میل جنسی پایینی داره باعث شده که کم مو باشن؟، یا کم مویی ربطی به میل جنسی نداره؟
مرتبط با مسائل جنسی در خواستگاری:
چگو
لیست نامهای زیبای دخترانه شیک و جدید
برای مشاهده اسم های زیبا و شیک دختر قسمت زیر را ببینید:
اسم دختر
قشنگ ترین نام های دختر برای فرزند دختر
اسم دختر شیک با ریشه های مختلف
اسم دختر ترکی شیک
اسم دختر کردی شیک
اسم دختر لری شیک
اسم دختر شیک فارسی
برای تحویل لیست غایب ها رفتم پایین که دیدمش. اسما، دختر درونگرای خوش چهره ای که ترم پیش شاگردم بود. برای این که زود برگردم به کلاس عجله داشتم اما وقتی بهم سلام کرد ی لحظه مکث کردم و براش با لبخند دست تکون دادم. پنج دقیقه بعد از اینکه به کلاس برگشته بودم، در زدن. فکر کردم از همون غایباس که با تاخیر اومده ولی وقتی در رو باز کردم مسئول موسسه رو دیدم که اسما رو آورده دم کلاس من. گفت «میگه تیچرش شمایین». بهش که نگاه کردم چشاش پر اشک بود. بغلش کردم و گفت
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
لیست نامهای زیبای دخترانه شیک و جدید
برای مشاهده اسم های زیبا و شیک دختر قسمت زیر را ببینید:
اسم دختر
قشنگ ترین نام های دختر برای فرزند دختر
اسم دختر شیک با ریشه های مختلف
اسم دختر ترکی شیک
اسم دختر کردی شیک
اسم دختر لری شیک
اسم دختر شیک فارسی
بهم پیشنهاد  مدیریت یک مجموعه شده..
نمی دونم این انتخاب که قبول نکنم درسته یا نه؟
انتخاب قبلیم رو که چند ماه پیش بود و یک پیشنهاد کاری دیگه بود رو رد کردمو اون رو هم نفهمیدم درست بود یا نه. گاهی فکرمی کنم عجب اشتباهی کردم و گاهی فکر می کنم که نه...
اساسا ما نمی تونیم بگیم که یک انتخاب و تصمیمی که گرفتیم درست بوده یا غلط. حتی وقتی مدتها ازش گذشته باشه.. مگه اون اشتباه خیلی پیامدهای واضحی توی زندگی خودمون یا دیگران داشته باشه.  
ولی الان مشکل اینه ک
کی گفته سن یه عدده؟بازیکن های فوتبال هر چه قدر هم که خوب باشن از یه سنی به بعد دیگه نمیتونن اون بازیکن سابق باشننمونه اش همین رونالدو که کسی نمیتونه انکار کنه بازیکن بزرگیه ولی پرز احساس کرد دیگه مثل سابق نیست و فروختش به یوونتوس و تو یووه هم افتش مشهودهبرای خانم ها تو یه بازه سنی خیلی خواستگار میاد ولی اگه خواستگارها رو رد کنن دیگه معلوم نیست خبری از خواستگار باشهبرای اقایون هم تا یه سنی ذوق و شوق ازدواج رو دارن وقتی سنشون از یه بازه ای گذشت
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
توی این سال ها خیلی برام پیش اومده که دو تا از دوستام با هم بحث و دعوا داشته باشن و هر کس به اندازه سهم خودش از من توقع داره طرف اونو بگیرم. ولی من همیشه حرفم این بوده که من با هر دو طرف دوستم و این مسئله رو باید بین خودشون حل کنند. هرچند که همیشه حرف دو طرف رو شنیدم و گاهی پیش خودم قضاوت شون کردم اما خب سعی کردم تاثیری در روابط م باهاشون ایجاد نکنه. حالا که بهش فکر می کنم شنیدن همه اون بحث ها و جدل ها فقط برای من اینو داشته که دو طرف رو بیشتر بشناسم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه سئوف زندگی سنتی را زنده کنید